چرا هنوز چشمهایت را
نمیبندی؟ میخواهی ببینی که چطور قحطی و مرگ و بیماری آمدهاند و هر کدام
سهمشان را از مردم کشورت سومالی میخواهند؟ که چطور کارشان از گلچین کردن
گذشته است و با حرص پنجه میاندازند میان جمعیت 4 میلیون نفری گرسنهها و
قحطی زدهها تا هرچه به چنگشان آمد را ببلعند؟
چشمهایت را ببند. همه همبازیهایت هم خوابیدهاند. همه مثل تو با چشمها و دهانهای باز خوابیدهاند و خوراک ضیافت کرمها و مگسها و موشها شدهاند تا آنها، سرحوصله پوستهای نازکشان را که مثل بختشان سیاه است، بخورند و بعد بیآن که گوشتی پیدا کنند، سپیدی استخوانهایشان را به رخ زندگان بکشند. ببین! در همین 3ماه گذشته 29هزار کودک دیگر مثل خودت به خواب رفتهاند و دیگر بیدار نشدهاند، اینجا سرزمینی است که بیدرد مردن، آرزوی ساکنانش شده است و آن وقت تو، با این تن نحیف افتاده بر زمین زیر تیغ آفتاب، تا کی میخواهی با مرگ چانه بزنی؟ مگر نمیدانی اینجا هر روز 100 نفر از گرسنگی میمیرند. تو هم یکی از سهمیه 100 نفری امروزی نازنینم و این را همه فهمیدهاند جز خودت که هنوز بیداری، که هنوز با مرگ دست و پنجه نرم میکنی، که همه زورت را جمع کردهای تا دست لاغرت را بالا بیاوری و کمک بخواهی.
نترس! آرام بگیر! برای بیداری تقلا نکن. بخواب تا شاید خواب محالهای زندگیات را ببینی، خواب تکهای نان که بشود سق زد و جرعهای آب که سوزش حلقت را کم کند و لبهایت را طوری تر کند که آهسته مادرت را صدا کنی، بخواب طفلکم! بخواب یا دستکم آن چشمهای درشت و سیاه را ببند، اینجا هیچ چیز دیدن ندارد.
با سلام خدمت تمام خوانندگان عزیز
یه نظر سنجی گذاشتم راجب موزیک های جدید وبلاگ
به نظر شما کدام موزیک از همه قشنگتره
سعی کردم فقط موزیک های شاد رو انتخاب کردم.
از بس غمگین انتخاب کردم روحیه ام خراب شده.
وگرنه خواننده های خوبی بودن مثل مهدی حامیان،مازیار فلاحی،محسن یگانه و...
ولی چون غمگین بودن انتخاب نکردم.
هر آهنگی رو هم که دوست دارین تو نظرات بنویسید تا بعد از ارزیابی و بررسی نظرات
دیگران تو وبلاگ قرار داده بشه.
معلم عصبی دفتر رو روی میز کوبید و داد زد: سارا ...
دخترک خودش رو جمع و جور کرد، سرش رو پایین انداخت و خودش رو تا جلوی میز معلم کشید و با صدای لرزان گفت : بله خانوم؟
معلم که از عصبانیت شقیقه هاش می زد، تو چشمای سیاه و مظلوم دخترک خیره شد و داد زد:
چند بار بگم مشقاتو تمیز بنویس و دفترت رو سیاه و پاره نکن ؟ هـــا؟! فردا مادرت رو میاری مدرسه می خوام در مورد بچه بی انضباطش باهاش صحبت کنم!
دخترک چونه ی لرزونش رو جمع کرد... بغضش رو به زحمت قورت داد و آروم گفت:
خانوم... مادرم مریضه... اما بابام گفته آخر ماه بهش حقوق می دن...
اونوقت می شه مامانم رو بستری کنیم که دیگه از گلوش خون نیاد... اونوقت می شه برای خواهرم شیر خشک بخریم که شب تا صبح گریه نکنه... اونوقت... اونوقت قول داده اگه پولی موند برای من هم یه دفتر بخره که من دفترهای داداشم رو پاک نکنم و توش بنویسم... اونوقت قول می دم مشقامو ...
معلم صندلیش رو به سمت تخته چرخوند و گفت بشین سارا ...
و کاسه اشک چشمش روی گونه خالی شد . .
سهل انگاری ها و ندیدن ها خیلی راحت از کنارشون رد میشیم
برای من یک دوست خیلی ارزش داره یک نفر خاص میگم یک نفر که پر از عشقه
و من حسرت عشقش که پاکه میخورم
من افتخار میکنم که دوستمه و افتخار میکنم که منم یه تیکه قلبش دارم اون فکر میکنه قلبش برای یه مدت کوتاه خواهم داشت اما من اون تیکه دل پر ارزش گزاشتم جایی که تا زمان مرگ با من باشه. این و میگم که بدونه تا همیشه توی قلب من خواهد بود تا ابدیت حتی بعد از مرگ چون به من مفهوم عشق رو یاد آوری کرد و بی هیچ انتظاری به من محبت ورزید . باورم رو به من برگردوند.
دیشب نزدیک ۲ ساعت تلفنی با یکی از دوستام حرف زدم. داشت درباره رابطه ای که نزدیک بود منجر به ازدواج بشه ولی شکست خورد حرف میزد. راستش خیلی دلم براش سوخت. این دوستم از این پسرهای خیلی مهربون و آروم بود. از این آدمهایی که وقتی بلایی سرشون میاد، آدم خیلی غصه اش میگیره و با خودش میگه: نه خدا، این حقش این بلا نبود… باهاش که حرف میزدم چند جا توی حرفاش گفت دیگه میخوام فراموشش کنم. نمیخوام بهش فکر کنم. یه مدت بهش امید داشتم فکر میکردم از روی لجبازی با من دست به اینکارها میزنه، حالا مطمئنم داره خود واقعیشو نشون میده. دیگه میخوام بذارمش کنار.
* و منم هی تشویقش میکردم که کار خوبی میکنی. اما خوب میدونم چنین چیزی نشدنیه. به نظرم آدم نمیتونه سیستماتیک کسی یا حادثه تلخی رو فراموش کنه. مثلا من امروز بگم میخوام فلان واقعه تلخ رو فراموش کنم و از فردا کم کم شروع کنه به کمرنگ شدن و چند مدت دیگه کاملا فراموش بشه! اصلا وقتی کسی میگه میخواد فلانی رو فراموش کنه، یعنی هنوز براش مهمه و داره بهش فکر میکنه. فراموشی بیشتر از اونکه یه برنامه ریزی فیزیکی داشته باشه، یه پروسه زمانی هست.
* بعدش بعضی آدمها رو هرکاری هم که بکنی نمیتونی فراموش کنی. یه سری از آدمها برای همیشه تو یه جایی از ذهن آدم ثبت میشن. حالا هرچقدرم که ازشون خاطره بدی داشته باشه که انگار مکانیزم ذهن اصلا برعکسه. آدمهایی که ما رو تحت فشار گذاشتن، مصیبتی بهمون وارد کردن، دردی به دردهامون اضافه کردن رو بیشتر یادش میمونه تا آدمهایی که در حق ما خوبی روا داشتن.
* یه سری چیزها هستن تو زندگی که نمیشه فراموش کرد. واقعا از ذهن آدم پاک نمیشن. تنها چاره اش اینه که باهاشون بسازی. چطور آدمهایی که درد جسمی دارن باهاش کنار میان؟ دردهای روحی هم همینطوره. بعد از یه مدت میپذیری که بخشی از ذهن و وجودت هستن. حالا اون آدم معلول ممکنه یه روز وقتی داره ویلچرش رو به زحمت از روی پله ها بالا میبره، به اونی که داره تند تند میدوه میره بالا حسودی کنه و یه لحظه دوباره دردش تازه بشه. دردهای روحی هم همینطوره. یک دفعه ممکنه توی تاکسی نشسته باشی و اصلا روز خوبی هم بوده باشه ولی یه آهنگ، یه صحنه گذرا، یه لحظه یادآوری دردی رو دوباره به خاطرت بیاره.
پی نوشت (1) : من که هر کاری نکردم نتونستم یکی رو فراموش کنم. نشد که نشد.الانم فقط یه دوستی ساده بینمون هست.باهاش کنار اومدم.
تنهاکاری که میتونستم انجام بدم
از دیروز بعدازظهر که کارنامه و رتبه کنکوریها اعلام شده بعضیها لب به هیچ چیز نزدهاند، بعضیها گریه امانشان را بریده و دیگر از چشم هایشان اشک نمیآید، بعضی هم در اتاق را به رویشان بستهاند، عدهای هم از آینده نگرانند.
این افراد که معمولا به رتبه مورد نظر نرسیدهاند یا مجاز به انتخاب رشته نیستند، در هیاهوی کنکور، اعلام نتایج و انتخاب رشته از قلم میافتند. آنان معمولا به کاهلی و سهلانگاری متهم میشوند، گاهی هم آنان را با دروهمسایه و دوست و فامیل مقایسه میکنیم که چطور آنان در آزمون، رتبه مناسبتری آوردهاند و در حالی که تو...!
بعضی خانوادهها هم با بیخیالی از این که ما اینقدر درس خواندیم چه شدیم، سعی میکنند با این داوطلبان همدردی کنند و عدهای هم هزینه کلان کلاسهای کنکور و مشاوره را به رخ آنان میکشند و... همه اینها نشان میدهد که از نظر ما تمام راهها بعد از تحصیلات متوسطه به کنکور ختم میشود، با وجود اینکه والدین و خانوادهها باور دارند کنکور در مراحل مختلف زندگی بخش ناچیزی را اشغال میکند که چه به سلامت از آن بگذری یا پشت آن متوقف شوی بازهم زندگی جریان دارد و هر کس با ابزار خاص خود به جلو حرکت میکند اما گویا شرکت در کنکور و کسب رتبه برتر به ضرورتی اولیه در زندگی جوانان تبدیل شده است که از دیروز تا به حال برخی جوانان به خاطر کسب نکردن رتبه مطلوب، زندگی را چون کابوس میبینند.
پرونده کنکور هر چند قرار است تا 3 سال آینده بسته شود، اما پیامدهای سوء آن باقی میماند، چون حتی با حذف آن برخی خانوادهها معتقدند ادامه زندگی بدون ورود به دانشگاه غیرممکن است و این انگاره ذهنی، جوانان را با فشارهای عمیق روحی روبه رو کرده و ورود به دانشگاه بیش از آن که زمینه ساختن آینده جوانان باشد، بستری برای رقابت والدین جهت به رخ کشیدن شان خانوادگی است.
متاسفانه تجربه سالهای گذشته نشان داده که به خاطر همین ناکامی، برخی جوانان به فکر انتقام از زندگی میافتند و به دلیل کمتجربگی سعی میکنند به آن پایان دهند و تاسفبارتراین که، خانوادههایی که برای کلاس های آمادگی کنکور و مشاوره تحصیلی فرزندان هزینه کلان صرف میکنند، پس از آزمون پشت آنان را خالی میگذارند یا بحران روحی آنان را با چند توصیه تکراری و خستهکننده خاتمه یافته تلقی میکنند، در حالی که این دسته از داوطلبان بیش از گذشته به مشاوره نیازمندند.
جلالخالق!... ما همه جور شیوه و وسیلهای برای لاغر شدن دیده و شنیده بودیم؛ مگر به شیوه صوتی و به شکل سیدی!... این مطلب را ما از خودمان در نیاوردیم، خبرگزاری برنا اینا که علیالقاعده مربوط به جماعت جوان کشور است؛ طی یک گزارش نسبتا مبسوطی، از وجود یکسری سیدیهای مخوف و مشکوک در بازار پرده برداشته که به قیمت 5500 تومان در اختیار خلقالله قرار داده شده و در آن ادعا میشود که با گوش دادن به این سیدی صوتی نیم ساعته، میتوانید از بیخ لاغر شوید. تبلیغات روی سیدی بدین شکل است: «با گوش دادن به این CD لاغر شوید!» و نیز: «رسیدن به وزن ایدهآل بدون رژیم غذایی!» و.. .قس علیهذاالقیاس!
تبلیغ منظوم:
چو «سی دی» نباشد، نگردی نحیف
نگردی تو تیپاً(!) لطیف و ظریف
بخر سیدی صوتی لاغری
سه سوته بکن هیکلت را ردیف!
اگر به روح اعتقاد دارید که حتما دارید؛ و اگر قادر به خریدن انواع ویتامینهای مقوی گران نیستید؛ بشارت باد بر شما که از قرار نامعلوم، این CD با عنوان «ویتامینهای صوتی روحبخش» در اختیار شما قرار میگیرد. هرچند که تا به همین ساعت مچی هیچ اطلاع درست و حتی نادرست از تاثیرگذاری آن روی افراد چاق و چله وجود ندارد. یا شاید هم که دارد، ولی بانک مرکزی و مرکز آمار ایران بنا به تصمیم دولت اعلام نمیکند. با این حال خوشحالیم که بروبچهها آمارش را گرفتند.
در بخشی از کتابچه آموزشی همراه این CD توضیح داده شده است که این CD از طریق القائات غیرمستقیم در فکر فرد تاثیر میگذارد و شما با گوش دادن به یک صوت نیم ساعته که با جملات القائی، مناظر تجسمی رویایی و اصوات طبیعی [!؟] همراه است؛ لاغر میشوید.
هشدار: هنگام گوش دادن به CD مورد نظر، مواظب باشید خوابتان نبرد که ممکن است CD برای چندبار، هی از آخر به اولش برگردد و آنقدر پخش شود که از شدت لاغر شدن چیزی از شما باقی نماند. وقتی از خواب پا شوید که ببینید نیستید!
اصوات اقتصادی: هی ی ی.... آدم حسابی! کوفتت بشه این گوشت کیلویی بالای 12 هزار تومن که داری میخوری!... آخه چطوری از گلوت پایین میره؟ به تو هم میشه گفت بشر؟!... راستی قبض آب و برق و گاز و تلفنت رو چه کار کردی؟... قبض روح نشدی؟!...
اصوات اجتماعی: روز روشن زدند قویترین مرد ایران را پیش چشم خلقالله کشتند؛ تو که دیگه عددی نیستی جوجه!... .پس چه جوری بدون کلاهخود و جوشن و لباس ضدچاقو بیرون میری؛ الهی نمیری!...
جوان موتوری نعره میزند و مشتی به صورت مرد راننده پرتاب میکند. راننده ناسزایی میگوید و جوان موتوری آن را نثار اقوام و فامیل مرد راننده میکند. حالا عابران جمع شدهاند، چیزی دیده نمیشود؛ اما صدای 2 مرد که فریاد میزنند، با صدای اذان مغرب که از بلندگوی مسجد در فضا میپیچد، گوش را پر میکند.
روزهای روزهداری و لحظه افطار نهفقط برای روزهداران که برای روزهخواران هم از قداست و معنویت برخوردار است. اذان مغرب ماه رمضان و دعای ربنای قبل از آن، دستهای بسیاری را به آسمان بلند میکند و دلهای زیادی را به سمتی میبرد؛ اما گاهی گرسنگی 16 ـ 15 ساعته، تشنگی، ضعف و بیحالی مانع کنترل ارادی رفتار و واکنشهای افراد می شود. عصبانیت و بیحوصلگی معلول بارز گرسنگی است و متاسفانه چنان بر برخی رفتارها غالب میشود که جز گرسنگی ناشی از روزه، هیچ نصیبی را عاید روزهدار نمیکند.
برای کارکنان مراکز و ادارات، این روزها بیحوصلهتر از گذشتهاند و ارباب رجوع موظف است تا تاوان روزهداری آنان را بپردازد. فروشندهها از جواب صریح و روشن به مشتریان خودداری میکنند، چون گرسنهاند و حوصله خوشرویی با مشتریان را ندارند.
رانندگان از جواب سلام مسافران طفره میروند و گاهی بر سر سکهای ناقابل به آنان تندی میکنند. برخی مسافران هم دقدلی گرسنگی را بر سر راننده و در تاکسی خالی میکنند و... این صحنهها که گاهی در ادارات ، مراکز فروش، تاکسیها، اتوبوسها و به طور کلی سطح جامعه دیده میشود، نشان میدهد که اصل و فلسفه روزه جز تحمل گرسنگی و تشنگی برای بسیاری از ما شناخته شده نیست.
برخی از ما روزه میگیریم چون از روزهخواری منع شدهایم؛ در حالی که روزهداری به معنی مهار بیشتر نفس و نظارت بر اعمال خود است. ما در لحظه اذان مغرب و افطار آنچنان گرسنه یک لقمهایم که از یاد میبریم برای چه ساعتها لب از خوردن فرو بستهایم و به همین دلیل وقتی عنان از کف میدهیم، واژههایی را به زبان میرانیم که افراد مست زمزمه میکنند یا آنقدر درگیر پوسته و شکل اعمالمان شدهایم که چرایی تحمل گرسنگی و تشنگی را به ذهن نمیآوریم.
میگم پـَـَـ نــه پـَـَــــ !! نقاشی کشیدم دارم میندازم خونه مردم ، با اس ام اس بهم نمره بدن !
پی نوشت (1) : وای اصلا فکرشو نمیکردم این مطلب به سری 8 برسه...
فکر میکردم تو همون قسمت اول تموم میشه.ولی حالا خیلی خوشحالم چون با استقبال خیلی خوبی مواجه شد.البته دیگه اینقدر کپی تو کپی شد که هر سایتی الان یه بخش به اسم پ ن پ داره!!!