سلام به تمامی دوستان عزیز و گرامی...
از قدیم گفتن هر اومدی یه رفتنی داره و حالا هم نوبت رفتن من شده
دو سال از وبلاگ نویسی ام میگذرد. کلی خاطرات تلخ و شیرین دارم.
با کلی دوستان جدید آشنا شدم و درس های زیادی از این دنیای مجازی گرفتم.
ولی دیگه نه دلیلی واسه نوشتم دارم نه بهونه ای واسه موندن ...
اگر بدی ازم دیدین حلالم کنید و این داداش خودتون رو به بزرگواریتون ببخشید...
سخت ترین پستم رو بالاخره گذاشتم....
سخت ترین کار خداحافظی هست و بالاخره باید یه روز این کار میکردم...
دیروز از عشقم که با تمام وجود دوستش داشتم و اون دوستم نداشت خداحافظی کردم
امروز هم از همه شما دوستان و آجی های گلم خداحافظی میکنم...
شاید یه روزی برگشتم واسم دعا کنید......
تو برای من ، \"من\" بودی؛ اما من برای تو ، فقط \"تو\" بودم...
تو این دنیا تو این عالم میون این همه آدم ببین من دل به کی دادم
به اون کس که نمیخوادم
دلم شیشه دلش سنگه واسه سنگه دلم تنگه
خداحافظ
امروز روز آخر بود که مزاحمت شدم
خورشید فردا مال تو ببخش که عاشقت شدم
بدرقه لازم ندارم میرم عزیز ترین
نذار بمونه زیر پا قلبم و بردار از زمین
دوستت دارم برای تو یه حرف خیلی ساده بود
غافل از اینکه دل من منتظر اشاره بود
خیلی نامردی خیلی من میرم واسه همیشه میرم چون دیگه
تحمل این همه خیانتو ندارم بخدا دیگه طاقت ندارم
میرم شاید تو معنی عشقو بفهمی
خداحافظ عشقم
فـــراموشتــ میکنم!...
فـــراموشتــ می کنم با تمام خاطراتتــ
فـــراموشم کن با تمام عشقی که به تو دارم
فـــراموشتــ می کنم گرچه باران دیدگانم جاری استــ
فـــراموشتــ می کنم با تمام احساس بی نظیری که به تو دارم
فـــراموشتــ می کنم گرچه سختــ استــ
فـــراموشتــ می کنم گرچه تلخ استــ
فـــراموش می کنم گرمی دستانتــ
چشمان نافذتــ
حرارتــ نگاهتــ را
آه....
فـــراموشتــ می کنم اگر اشکهایم کمکــ کنند
فـــراموشتــ می کنم اگر قلبم نامتــ را فریاد نزند
فـــراموشتــ می کنم اگر عطر تنتــ
دیگر فضای ذهنم را پر نکند
فـــراموشتــ خواهم کرد گرچه تنها هستم
فـــراموشتــ خواهم کرد گرچه تنها پناهم بودی
فـــراموشتــ خواهم کرد گرچه تا همیشه دوستتـــــ خواهم داشتــ
فـــراموشتــ خواهم کرد با اینکه تا بحال هیچکس را به اندازه تو دوستــ نداشتم
فـــراموشتــ خواهم کرد با اینکه مخاطبــ مهربان درد دلهایم بوده ای
با اینکه مخاطبــ مهربان درد دلهایم خواهی ماند
فـــراموشتــ خواهم کرد با تمام آرامشی که به من ارزانی داشتی
فـــراموشتــ خواهم کرد با تمام عشقی که به من هدیه کردی
فـــراموشتــ خواهم کرد با تمام رویاهایم
فـــراموشتــ خواهم کرد با تمام صحبتهای دلنشینتــ
فـــراموشتــ خواهم کرد ... آری ... فـــراموشتــ خواهم کرد
مجبورم فـــراموشتــ کنم
اما
مگـــــــــــر مـــی شود فراموشتــــــ کــــــرد...!؟
پی نوشت (1) : دل تنگ کسی هستم که به دلتنگی من می خندد...
وصـــــیـــــــت نـــامـــه قرن بیست و یکی من
از بوی گلاب بدم می آید ، همون آب معدنی کفایت می کند... ، نگید این رانی هلو دوست داشت ، سنگ قبرش رو با رانی بشوریمااا ، نوچ میشه ، من از مورچه ها دل خوشی ندارم !
آقایون فامیل ، به خاطر من سه متر ریش نزارید ! خانوم های فامیل ، خواهشا بالای سر قبرم جیغ و داد نکنید ، باور کنید من از همهمه و شلوغی بدم میومد ! مردم ، گناه که نکردم !
مراسم ختم م...ن رو تو هیج مسجدی نگیرید ، راستی آخوند هم نیارید واسه فامیل ، دینی کلاس پنجم رو یادآوری کنه !!!
توی درایو E عکس دارم ، خوراک اعلامیه ، عکس پرسنلی نزاریداا ، اونا جلب ترهم نمی کنه ! بعد از مرگم هنوز میت رو زمین مونده هارد کامپیوترم رو بزارید تو ماکروفر ! یه کاری کنید درایو D بیشتر بترکه !
من اندک آبرویی داشتم در این خانواده !!! یه وقت ساندیس ماندیس دست فامیل ندیداااا ... ساندیس خیلی بده !!! روی خرما ها پودر نارگیل نریزید ، هم شکلش خز میشه ، هم بد مزه میشه ! همون گردو بزارید لاش خیلی حال میده ! ( پ ن : هنگام تزئین حلوا دست خود را با آب و صابون بشویید ! )
پنج شنبه ها سر خاکم نیاید چه کاریه ؟ ترافــــیک !
فیس بوکم رو بلاک نکنید ، وبلاگم را نبندید ،گهگداری باهاش پست بدید بیاد بالا جیگر رفیقام کباب شه ! به اقوام بگویید از اون تکست های مرگ برام بگن : مثلا هنگام دیدن قبرم بگن : خونه ی نو مبارک ! شایعه کنید قبل مرگش بهش الهام شده بود میمره ! از اون دیالوگ هاست که مو به تن سیخ می کنه هااا !! هنگام خاک کردنم یک بیل کوچک کنارم بگذارید ، شاید دلم برایتان تنگ شد !!
و در آخر : بنویـسید بعد مرگـم روی سـنـگ ... با خطـوط نـرم و زیــبا و قشــنگ
او خفته است در این گور سرد ... مرگش را دیده بود در یک پاییز زرد در 20 سالـگـی مــرد و در X سالـگــی بــه خـاک سـپــرده شــد !
فکر میکردم برای دوست داشتنم نباید دنبال بهانه و دلیل باشم
اما انگار هیچوقت دوستم نداشت
دلم را در فراسوی تمام دوستت دارم ها تنها گذاشت
دیگر نمی خواهم
دوستم بدارد
دیگر نمی خواهم دلش برایم بسوزد
دیگر نمی خواهم بفهمد دلیل بارانی بودن چشمهایم را
دیگر نمی خواهم بداند چون دوستش دارم
باید تحقیر شدنهایم را هم تحمل کنم
من فقط نگرانش میشوم
دلتنگش میشوم
من فقط میخواستم بداند
دوستش دارم
اما انگار دوست داشتن دیگر ملاک نیست
دیگر زندگی بر چرخ دوست داشتن نخواهد چرخید
دیشب تمام احساسم مرد برای همیشه
باورت میشود
احساس منی که تو متهمم کردی به احساساتی بودن
مرده باشد
حالا میفهمم که تو هم دوست نداشتی فقط تظاهر کردی
اما من
من ساده دل احساساتی داشتم کم می آوردم
دیشب تو بودی که بی تابی هایم را دیدی و دم نزدی
دیگر نمی خواهم نقش بازی کنی
این دل دیگر دل نخواهد شد تو مقصر نیستی
من دیگر احساس نخواهم داشت
قلبم را درد دوست داشتن میرنجاند
میخواهم تنها باشم
دیگر دوست داشتن کافیست
می خواهم بروم
دلیل رفتنم نیستی دلیل ماندنم نیستی
دلیل لبخند و غمم هم نیستی
تو را تا بی نهایت دوست داشتم تو را تا
آنجا که نفس یاری میکرد
اما مرا در پس ابهام دوست داشتن رها کردی
دیگر هرگز دل نخواهم بست هرگز
همان خدایی که مرا در پس اینهمه عشق و دوست داشتن یاری کرد
دیگر مرا جز بندگان دل بسته اش نخواهد خواند
دیگر طعم دوست داشتن را دوست ندارم
تلخی تنهایی را به جان میخرم
و بدون تو میگویم زندگی دیگر تو را نمی خواهم
چقدر سخته که عشقت رو به روت باشه ، نتونی هم صداش باشی
چقدر سخته که یک دنیا بها باشی ، نتونی که رها باشی
چقدر سخته
چقدر سخته که بارونی بشی هر شب ، نتونی آسمون باشی... .
چقدر سخته که زندونی بمونی ، بی در و دیوار ، نتونی همزبون باشی
چقدر سخته
چه بدبخته قناری که بخونه اما رویاش حس بیرونه
چه بدبخته گلی که مونده تو گلدون ، غمش یک قطره بارونه
چه بدبخته قناری که بخونه اما رویاش حس بیرونه
چقدر سخته که چشمات رنگ غم باشه ولی ظاهر پر از خنده
چقدر سخته که عشقت آسمون باشه ولی آسون بگن چنده
چقدر سخته کلامت ساده پرپر شه ، نتونی ناجیش باشی
چقدر سخته که رفتن راه آخر شه ، نتونی راهیش باشی
چقدر سخته تو خونت عین مهمون شی ، بپوسی ، خسته ، ویرون شی
چقدر سخته دلت پر باشه ، ساکت شی ولی تو سینه داغون شی
چقدر سخته که یک دنیا صدا باشی ولی از صحنه ی خوندن جدا باشی
چقدر سخته که نزدیک خدا باشی ولی غرق ادا باشی
چه بدبخته قناری که بخونه اما رویاش حس بیرونه
چه بدبخته گلی که مونده تو گلدون غمش یک قطره بارونه
چه بدبخته قناری که بخونه اما رویاش حسه بیرونه
کاش میمردم
وکبوتران گریه ی مرا نمی دیدند
کاش کسی صدای شکستن دل مرا نمی شنید
و یا کاش کسی دل مرا نمی شکست
کاش میمردم
تا شاید تا شاید دیگر کسی از من دلگیر نمی شد
یا من دیگر کسی را رنج نمی دادم
و کسی دیگر مرا نمی دید
و مرا لمس نمی کرد
کاش میمردم
چون بودنم مثل نبودنم است
خنده ام مثل گریه ام است
وعشقم مثل آزارم
کاش میمردم
***********
هر چند میدانم مردنم هم باعث آزار است
ای کاش عشق هیچ گاه در دلم جوانه نمی زد... .
ای کاش مانند گذشته بودم، آزاد و رها... .
ای کاش هیچ گاه عاشق نمی شدم... .
ای کاش او می دانست که بدون او بودن چه قدر سخت است... .
کاش می دانست که تمام زندگیم در نگاه او خلاصه می شود... .
اما او هرگز نمی داند... .
افسوس که او نخواهد فهمید که تنها همدم من در این شبها گریه است و گریه... .
مونس من یاد اوست و اشک هایی که از چشمانم سرازیر نمی شود بلکه از دلم می آید و جانم را به آتش می کشد... .
افسوس و صد افسوس که او هرگز معنی عشق را نفهمید... .
کاش می مردم، کاش مرگ به سراغم می آمد تا بتوانم برای همیشه با او بمانم... .
از امشب هر شب به دعا می نشینم که خداوند این هدیه ارزشمند مرگ را به من عطا کند تا تو آزاد شوی از این همه احساس دوست داشتن از این همه علاقه و پرواز کنی و اوج بگیری و من هم با تمام عشق در خاک سرد با یاد تو گرم شوم که زندگی بی تو یعنی مردگی و مردن به خاطر تو یعنی زندگی... .
اما افسوس به تعداد لحظه های باقیمانده از عمرم افسوس و افسوس که مرگ هم ما را از تنهایی آزاد نمی کند به سراغ این همه سکوت نخواهد آمد... .
و من هستم و سکوت غم انگیزی که به آن عشق می گویند و تو هستی و یادی و خاطری که هرگز طعم تلخ دلتنگی را نچشیده است... .
آه پس چرا فرشته مرگ من را این طور به انتظار می گذارد چرا او این طور من را و احساسم را به بازی گرفته است... .
مرگ به سراغم بیا با تمام وجود تو را در آغوش خواهم فشرد و هنوز هم به انتظارت هستم به
تعداد تمام ثانیه ها... .
همیشه هر گاه دلتنگت میشوم ، مینشینم در گوشه ای و اشک میریزم
آن لحظه آرزو میکنم که باشی در کنارم ، بنشینی بر روی پاهایم و آهسته در گوشم بگویی که دوستت دارم
کاش بیاید آن روز ، کاش تبدیل شود به حقیقت آن آرزو ، تا لبخند عاشقی بر روی لبانم بنشیند ، تا کی دلم در غم دوری ات، به انتظار بنشیند!
ببین خورشید را ،در حال غروب است ، نمیدانم ،میدانی اینجا که نشسته ام چقدر سوت و کور است !؟
نیستی اینجا که اینگونه سرد و بی روح است ، نیستی در کنارم که دلم تنها و پر از غصه، در این لحظه ی غروب است
... هیچ است این دل بی تو ، تمام است لحظه های شادی بی تو، بگیر دست مرا با آن دستان مهربانت، به تو نیاز دارم همیشه و همه جا، به آن دل مهربانت
هستم تا هستی در این دنیای خاموش ، نمیشوی ، حتی یک لحظه نیز از یاد من فراموش!
ندیدم تا به حال عشق و صداقت را جز از دل تو، ندیدم تا به حال مهربانی و وفا را جز از قلب مهربان تو،
ندیدم یک قلب پاک را جز قلب درخشان تو تا به حال،
بیا تا ثابت کنیم به همه معنای یک عشق ماندگار!
برمیگردیم به سر خط ، دلتنگی مرا دیوانه میکند تا آخر خط ، گفتم تا گفته باشم درد دلم را به تو ، یکی که بیشتر نیست در این دنیا دیوانه ی تو!