زیبایی تغییرات

خدایا هرکسی رو که تو این دنیا عاشقش میشم ومیپرستمش ترکم میکنه!! نکنه که تو هم یه روز ترکم کنی خدا جون....

زیبایی تغییرات

خدایا هرکسی رو که تو این دنیا عاشقش میشم ومیپرستمش ترکم میکنه!! نکنه که تو هم یه روز ترکم کنی خدا جون....

از چه بنویسم؟

امشب که سقف بی ستاره اطاقم بر سرم سنگینی میکند مانده ام که از چه بنویسم از آنهایی که در روز با من بودند و امروز  رفته اند و یا از تو که همیشه حرفهایی مرا می خوانی؟

از چه بنویسم؟ 

از آسمانی که همیشه در حال عبور است یا از دلی که سوتو کور است؟

از زمین بنویسم یا از زمان یا از یک نگاه مهربان؟

از خاطراتی که با تو در باران خیس شد؟

یا از غزلهایی که هیچ وقت سروده نشد؟

از چه بنویسم ازنامه های که هیچو قت بسویت نفرستادم یا از ترانه هایی

که هرگز برایت نخواندم؟


از چتری که هرگز زیر آن نایستادیم یا ار بدرودی که هرگز بر زبان نیاوردیم؟

من عاشق بیابانی هستم که هرگز قسمت نشد با هم در آن قدم بزنیم

من دل بسته درختی هستم که فرصت نشد اِسممان را رویش حک کنیم.....


من منتظر پنجرهایی هستم که عطر تو را دو باره بمن نشان دهد....

من دیوانه ی ساقه یک پر سیاوشانم که اولین بار در خواب سپید تو رویید....

ای عشق نا گزیر اگر قرار باشد بنویسم باید در همه ی

سطر های دفترم حضور داشته باشی

نفس های تو می تواند برگ برگ دفترم را از پاییز پاک کند

من بی قرار حرف هایی که هزاران سال دیگر در یک بعد از ظهر

آفتابی با من خواهی گفت

من از اولین روز آفرینش چشم به راه نگاه جذاب توام کی مرا می بینی


مینویسم برای دل خودم...

آنقدر آرزوهایم رابه قبر بردم که دیگر جایی برای جسدم نیست...

سـکـــــــه ی زنـدگـیم
شـیـــــــر نـدارد
امــــــــا
...
هـمـیـن خـطـی
کـه مـــــــرا بـه تــــــو
وصـــــــــــــــــل
نـگـه مـی دارد را
بسیـــــار دوســـــــت مـی دارمـــ ..

از خواب پریدم
چشام پر اشک بود
بلند شدم و یه راست رفتم سمت کمد
...
تنها یادگاری از تو
عطرت بود که روی پیرهنم جا مونده بود
سر کشیدم بوی نبودنت رو

نگو: بار گران بودیم و رفتیم...
نگو: نامهربان بودیم و رفتیم
نگو....؛اینها دلیل محکمی نیست...
بگو با دیگران بودیم و رفتیم!!!!!!!!

دردم این نیست که با من نیستى !!! دردم اینه که براى با دیگران بودنت منو شکستى !!! البته که سطح لیاقت آدما رو از دورو وریاشون میشه فهمید !!! پس خلایق هر چه لایق !!!

استعداد عجیبی در شکستن داری....
قلب...غرور...پیمان...
استعداد عجیبی در نشستن دارم....
به پای تو...به امید تو...در انتظار تو...

مثل این که یک بمب هیدروژنی
افتاده باشد توی اتاقم
به چندین تکه غیر مساوی تقسیم شدم
پاهایم رفتند توی کفش و زمزمه رفتن میکنند
دستهایم روی کیبرد مانده، می نویسند و مینویسند
... چشمهایم پشت پنجره
گوشهایم به زنگ در
چه از هم گسستگی دردناکی !!!

توی این غریبی و غربت دستان تو را آشنا یافتم اما توهم رهایم کردی به امان خدا چه راحت تعبیر شد بازگشت همه به سوی خداست!!!!

خیانت تنها این نیست که شب را با دیگری بگذرانی ، خیانت می تواند دروغ دوست داشتن باشد
خیانت تنها این نیست که دستت را در خفا در دست دیگری بگذاری ، خیانت می تواند جاری کردن اشک بر دیدگان معصومی باشد .

زلال که باشی سنگهای کف رودخانه ات را میبینند
بر میدارند و نشانه میروند درست به سوی خودت......!

شمع می سوزد و پروانه به دورش همه شب . من که می سوزم و پروانه ندارم چه کنم!

فاصله بین قلبها

فاصله بین قلبها

استادى از شاگردانش پرسید: چرا ما وقتى عصبانى هستیم داد می‌زنیم؟
چرا مردم هنگامى که خشمگین هستند صدایشان را بلند می‌کنند و سر هم داد می‌کشند؟
شاگردان فکرى کردند و یکى از آن‌ها گفت: چون در آن لحظه، آرامش و خونسردیمان را از دست می‌دهیم
استاد پرسید: این که آرامشمان را از دست می‌دهیم درست است امّا چرا با وجودى که طرف مقابل کنارمان قرار دارد داد می‌زنیم؟
آیا نمی‌توان با صداى ملایم صحبت کرد؟
چرا هنگامى که خشمگین هستیم داد می‌زنیم؟
شاگردان هر کدام جواب‌هایى دادند امّا پاسخ‌هاى هیچکدام استاد را راضى نکرد.
سرانجام او چنین توضیح داد: هنگامى که دو نفر از دست یکدیگر عصبانى هستند، قلب‌هایشان از یکدیگر فاصله می‌گیرد. آن‌ها براى این که فاصله را جبران کنند مجبورند که داد بزنند. هر چه میزان عصبانیت و خشم بیشتر باشد، این فاصله بیشتر است و آن‌ها باید صدایشان را بلندتر کنند.
سپس استاد پرسید: هنگامى که دو نفر عاشق همدیگر باشند چه اتفاقى می‌افتد؟
آن‌ها سر هم داد نمی‌زنند بلکه خیلى به آرامى با هم صحبت می‌کنند. چرا؟
چون قلب‌هایشان خیلى به هم نزدیک است. فاصله قلب‌هاشان بسیار کم است
استاد ادامه داد: هنگامى که عشقشان به یکدیگر بیشتر شد، چه اتفاقى می‌افتد؟
آن‌ها حتى حرف معمولى هم با هم نمی‌زنند و فقط در گوش هم نجوا می‌کنند و عشقشان باز هم به یکدیگر بیشتر می‌شود.
سرانجام، حتى از نجوا کردن هم بی‌نیاز می‌شوند و فقط به یکدیگر نگاه می‌کنند. این هنگامى است که دیگر هیچ فاصله‌اى بین قلب‌هاى آن‌ها باقى نمانده باشد

تقدیم به کسی که دوستش داشتم و هیچوقت بهش نرسیدم

ممنونم دوست خوبم با تمام وجود ممنونم

معلم عصبی دفتر رو روی میز کوبید و داد زد: سارا ...
دخترک خودش رو جمع و جور کرد، سرش رو پایین انداخت و خودش رو تا جلوی میز معلم کشید و با صدای لرزان گفت : بله خانوم؟
معلم که از عصبانیت شقیقه هاش می زد، تو چشمای سیاه و مظلوم دخترک خیره شد و داد زد:
چند بار بگم مشقاتو تمیز بنویس و دفترت رو سیاه و پاره نکن ؟ هـــا؟! فردا مادرت رو میاری مدرسه می خوام در مورد بچه بی انضباطش باهاش صحبت کنم!
دخترک چونه ی لرزونش رو جمع کرد... بغضش رو به زحمت قورت داد و آروم گفت:

خانوم... مادرم مریضه... اما بابام گفته آخر ماه بهش حقوق می دن...
اونوقت می شه مامانم رو بستری کنیم که دیگه از گلوش خون نیاد... اونوقت می شه برای خواهرم شیر خشک بخریم که شب تا صبح گریه نکنه... اونوقت... اونوقت قول داده اگه پولی موند برای من هم یه دفتر بخره که من دفترهای داداشم رو پاک نکنم و توش بنویسم... اونوقت قول می دم مشقامو ...

معلم صندلیش رو به سمت تخته چرخوند و گفت بشین سارا ...
و کاسه اشک چشمش روی گونه خالی شد . .


تو زندگی چیزهای زیادی هستند که ارزش دارن و ما با زود قضاوت کردن ها


سهل انگاری ها و ندیدن ها خیلی راحت از کنارشون رد میشیم

برای من یک دوست خیلی ارزش داره یک نفر خاص میگم یک نفر که پر از عشقه

و من حسرت عشقش که پاکه میخورم

من افتخار میکنم که دوستمه و افتخار میکنم که منم یه تیکه قلبش دارم اون فکر میکنه قلبش برای یه مدت کوتاه خواهم داشت اما من اون تیکه دل پر ارزش گزاشتم جایی که تا زمان مرگ با من باشه. این و میگم که بدونه تا همیشه توی قلب من خواهد بود تا ابدیت حتی بعد از مرگ چون به من مفهوم عشق رو یاد آوری کرد و بی هیچ انتظاری به من محبت ورزید . باورم رو به من برگردوند.

ممنونم دوست خوبم با تمام وجود ممنونم


فراموش کردن یا...

دیشب نزدیک ۲ ساعت تلفنی با یکی از دوستام حرف زدم. داشت درباره رابطه ای که نزدیک بود منجر به ازدواج بشه ولی شکست خورد حرف میزد. راستش خیلی دلم براش سوخت. این دوستم از این پسرهای خیلی مهربون و آروم بود. از این آدمهایی که وقتی بلایی سرشون میاد، آدم خیلی غصه اش میگیره و با خودش میگه: نه خدا، این حقش این بلا نبود… باهاش که حرف میزدم چند جا توی حرفاش گفت دیگه میخوام فراموشش کنم. نمیخوام بهش فکر کنم. یه مدت بهش امید داشتم فکر میکردم از روی لجبازی با من دست به اینکارها میزنه، حالا مطمئنم داره خود واقعیشو نشون میده. دیگه میخوام بذارمش کنار.

* و منم هی تشویقش میکردم که کار خوبی میکنی. اما خوب میدونم چنین چیزی نشدنیه. به نظرم آدم نمیتونه سیستماتیک کسی یا حادثه تلخی رو فراموش کنه. مثلا من امروز بگم میخوام فلان واقعه تلخ رو فراموش کنم و از فردا کم کم شروع کنه به کمرنگ شدن و چند مدت دیگه کاملا فراموش بشه! اصلا وقتی کسی میگه میخواد فلانی رو فراموش کنه، یعنی هنوز براش مهمه و داره بهش فکر میکنه. فراموشی بیشتر از اونکه یه برنامه ریزی فیزیکی داشته باشه، یه پروسه زمانی هست.

* بعدش بعضی آدمها رو هرکاری هم که بکنی نمیتونی فراموش کنی. یه سری از آدمها برای همیشه تو یه جایی از ذهن آدم ثبت میشن. حالا هرچقدرم که ازشون خاطره بدی داشته باشه که انگار مکانیزم ذهن اصلا برعکسه. آدمهایی که ما رو تحت فشار گذاشتن، مصیبتی بهمون وارد کردن، دردی به دردهامون اضافه کردن رو بیشتر یادش میمونه تا آدمهایی که در حق ما خوبی روا داشتن.

* یه سری چیزها هستن تو زندگی که نمیشه فراموش کرد. واقعا از ذهن آدم پاک نمیشن. تنها چاره اش اینه که باهاشون بسازی. چطور آدمهایی که درد جسمی دارن باهاش کنار میان؟ دردهای روحی هم همینطوره. بعد از یه مدت میپذیری که بخشی از ذهن و وجودت هستن. حالا اون آدم معلول ممکنه یه روز وقتی داره ویلچرش رو به زحمت از روی پله ها بالا میبره، به اونی که داره تند تند میدوه میره بالا حسودی کنه و یه لحظه دوباره دردش تازه بشه. دردهای روحی هم همینطوره. یک دفعه ممکنه توی تاکسی نشسته باشی و اصلا روز خوبی هم بوده باشه ولی یه آهنگ، یه صحنه گذرا، یه لحظه یادآوری دردی رو دوباره به خاطرت بیاره.


پی نوشت (1) : من که هر کاری نکردم نتونستم یکی رو فراموش کنم. نشد که نشد.الانم فقط یه دوستی ساده بینمون هست.باهاش کنار اومدم.

تنهاکاری که میتونستم انجام بدم


دوست داشتن...

http://www.irupload.ir/images/17v2jsxkdr8hj9qjdbcd.jpg

همه ی موجودات بعد از مرگشون فاسد میشن......
اما آدم ها قبل از مرگشون

یکی را بیشتر از همه کس دوست میدارم ، کسی که حتی مرا کمتر از هر کسی نیز دوست نمیدارد.



آخ که امشب...


تخته پشتم یکسره یخ کرده است هر چقدر که لباس می پوشم فایده ندارد من سردم اینجا سرد است این آتش بخاری هم مرا گرم نمی کند قرص می خورم که بخوابم قرص می خورم که زمان بگذرد قرص می خورم که بمیرم. هه ولی مردنی در کار نیست فقط رخوت است که به سراغم می آید نه حتی خواب. این قرصها هیچ کدام دردی از من دوا نمی کند این چمدانهای بسته این کتابهای توی کارتن این من که این روزها میان بودن و نبودن نبودن را انتخاب کرده ام و چشمهایی که آن ته ته اش هم دیگر نه گرمایی هست نه برق شیطنت و دهانی که دیگر نه به خنده از ته دلی  باز می شود نه به دوستت دارمی! و دلی که دیگر دل من نیست دل من که می تپید پی هر چیزی!و روزها دارند می گذرند و دیگر بر نخواهند گشت آی روزهای رفته بر خواهید گشت؟ نه


می دانم تلخ می نویسم می دانم گاهی شادی توی هیاهو توی دلتنگی گم شد . دستم نمی رود دروغ بنویسم دستم نمی رود بنویسم آهای من خوشبختم بنویسم چیزی میان این روزگار گم نکرده ام.

آخرین رفیق

زانوهامو بغل کرده بودمو نشته بودم کنار دیوار دیدم یه سایه افتاد روم

سرم رو آوردم بالا.نگاه کرد تو چشمام، از خجالت آب شدم

تمام صورتم عرق شرمندگی پر کرد...


گفت:تنهایی

گفتم:آره

 
گفت:دوستات کوشن؟

گفتم: همشون گذاشتن رفتن

 
گفت: تو که می گفتی بهترین هستن!

گفتم:اشتباه کردم

 
گفت: منو واسه اونا تنها گذاشتی

گفتم:نه

 
گفت:اگه نه،پس چرا یاد من نبودی؟

گفتم:بودم

 
گفت:اگه بودی،پس چرا اسمم رو نبردی ؟

گفتم:بردم، همین الان بردم

 
گفت:آره،الان که تنهایی،وقت سختی

گفتم:.....(گر گرفتم از شرم-حرفی واسه جواب نداشتم)

سرمو اینداختم پایین-گفتم:آره


 
گفتم:تو رفاقتت کم آوردم،منو بخش

گفت:ببخشم؟

 
گفتم:اینقدر ناراحتی که نمی بخشی منو؟ حق داری

گفت:نه! ازت ناراحت نبودم! چیو باید می بخشیدم؟

تو عزیز ترینی واسم،تو تنهام گذاشتی اما تنهات نذاشته بودمو نمی ذارم

 
گفتم:فقط شرمندتم

 
گفت:حالا چرا تنها نشستی؟

گفتم:آخه تنهام

 
گفت:پس من چی رفیق؟

من که گفتم فقط کافیه صدا بزنی منو تا بیام پیشت

من که گفتم داری منو به خاطر کسایی تنها می ذاری که تنهات می ذارن

اما هر موقع تنها شدی غصه نخور،فقط کافیه صدا بزنی منو

من همیشه دوست دارم،حتی اگه منو تنها بزاری،

همیشه مواظبت بودم،تو با اونا خوش بودی،منو فراموش کردی تو این خوشی

اما من مواظبت بودم،آخه رفیقتم،دوست دارم

 
دیگه طاقت نیاوردم،بغض کردمو خودمو انداختم بغلش،زار زدم،گفتم غلط کردم

گفتم شرمنده ام،گفتم دوست دارم،گفتم دستمو رها نکن که تو خودم گم بشم

گفتم دوست دارم...

 
گفتم: داد می زنم تو بهترین رفیقیـــــــــــــــــــــــــی

بغلش کردم گفتم:تو بن بست رفیقی

یک کلام،خدا تو بهترینی


پی نوشت(1): رنج تنهایی بهتر از گدایی محبت است...

پی نوشت(2): عمریست که تنهایم در تنهایی نیز تنهایم

پی نوشت(3): خدایا! کسی را که قسمت دیگریست سر راهمان قرار نده که شبهای دلتنگیش برای ما باشد و روزهای خوشش برای دیگری...........

پی نوشت(4): عشق با غرور زیباست ولی اگر عشق را به قیمت فرو ریختن دیوار غرور گدایی کنی...آن وقت است که دیگر عشق نیست صدقه است

پی نوشت(5): دیشب که نمی دانستم برای کدام یک از دردهایم بگریم ,کلی خندیدم !!!


رای دادن

سلام خدمت تمام خوانندگان عزیز

فقط با دو کلیک لطف خود را شامل حال ما کنید!


Top Blog
وبلاگ برتر در تاپ بلاگر

برای حمایت از ما در وبلاگ برتر ماه فقط کافیست
روزی یکبار رای بدهید.
با تمام وجود سپاسگذارم