زیبایی تغییرات

خدایا هرکسی رو که تو این دنیا عاشقش میشم ومیپرستمش ترکم میکنه!! نکنه که تو هم یه روز ترکم کنی خدا جون....

زیبایی تغییرات

خدایا هرکسی رو که تو این دنیا عاشقش میشم ومیپرستمش ترکم میکنه!! نکنه که تو هم یه روز ترکم کنی خدا جون....

ای بی وفا این رسمش نبود...

http://upload.iranvij.ir/images/42j5b1ysyj9u1chn9ms.jpg

زمستان سرد را با تو همانند بهار به سر کردم ٬ در آتش عشق تو سوختم و با درد دوری تو ساختم.با شادی تو شاد بودم ،لبخند تو آرزوی من و گریه تو عزای من بود.

چه شبهایی بود که چشمان خیسم را به خاطرت سرزنش کردم.
آن لحظه که تو در زیر باران به یاد من قدم میزدی در این سو من لحظه غروب خورشید
 به یادت اشک میریختم.گفتم حرف دلت را بگو به من ؟
گفتی حرف دلم را بارها برایت تکرار کرده ام.
گفتم دلم میخواهد باز برایم تکرار کنی.چیزی نگفتی و سکوت تلخی کردی.
آری از سکوتت فهمیدم حرف دلت را.حرف دلت این بود که فراموشت کنم  و دیگر مرا دوست نمیداری.سکوتی که میگفت این دوری و  فاصله قلب مرا  از تو سرد کرده است و
دیگر هیچ عشقی نسبت به تو ندارم.خسته شده ام ٬ مرا رها کن و بگذار خودم باشم.
سکوت آخرت ٬ یک سکوت تلخ و پر از غم بود.
سکوت آخرت تنها یک بغض غریب در گلویم نشاند ٬ بغضی که هیچگاه تبدیل به اشک نشد.
چشمانم میدانستند که دیگر اشک ریختن بی فایده است.
چشمانم دیگر آن اشکها را  لایق آن قلب بی وفایت نمیدانستند.
ای بی وفا چقدر دلم برای تو تنگ میشد و به خاطر دوری از تو اشک میریختم. چه شبهایی بود که با چشمانی خیس به خواب میرفتم.
ای بی وفا این رسمش نبود ٬ چقدر لحظه شماری میکردم که لحظه دیدار با تو .
فرا رسد تا بتوانم دوباره در کنار تو باشم.چقدر دستانم را به سوی خدای خویش بردم و تو را دعا میکردم ،التماس میکردم ٬ با گریه و زاری التماسش میکردم تا تو را به من برساند.
این رسمش نبود ای بی وفا٬ که من با تمام غم و غصه های لحظه های عاشقی مان ساختم اما تو به راحتی از من گذشتی.ای بی وفا این رسم عاشقی نبود!

نظرات 2 + ارسال نظر
3 کله پوک 23 آذر 1390 ساعت 19:24 http://kalepuck.blogfa.com

بی تو طوفان زده دشت جنونم
صید افتاده به خونم
تو چه سان می گذری غافل از اندوه درونم؟
بی من از کوچه گذر کردی و رفتی
بی من از شهر سفر کردی و رفتی
قطره ای اشک درخشید به چشمان سیاهم
تا خم کوچه به دنبال تو لغزید نگاهم
تو ندیدی...
نگهت هیچ نیفتاد به راهی که گذشتی
چون در خانه ببستم،
دگر از پای نشستم
گوئیا زلزله آمد،
گوئیا خانه فرو ریخت سر من
بی تو من در همه شهر غریبم
بی تو، کس نشنود از این دل بشکسته صدائی
برنخیزد دگر از مرغک پر بسته نوائی
تو همه بود و نبودی
تو همه شعر و سرودی
چه گریزی ز بر من
که ز کوی ات نگریزم
گر بمیرم ز غم دل
به تو هرگز نستیزم
من و یک لحظه جدایی؟
نتوانم، نتوانم
بی تو من زنده نمانم

قشنگ بود. مرسی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد