
قلبی در این سو در گوشه ای تنهای تنهاست و
به انتظار تو است …
به عشق تو این روزهای سرد و نفسگیر را می گذراند و به امید دیداری دوباره
با تو
لحظه های پر از دلتنگی و تنهایی را پشت سر می گذارد…
قلبی در این سو دیوانه تو است و بدجور دلتنگ آن قلب مهربان تو است ….
لحظه ای به یاد این قلب عاشق من هم باش که در انتظار تو هنوز تنهای تنها
نشسته است و از غم دوری ات چشمهایش بارانی است …
به عشق تو طلوع غم ها و غروب لحظه های بی حوصله را پشت سر میگذارم تا روزی
فرا رسد که تو را ببینم و در آغوش خویش بفشارم.
این قلبی که در این سو منتظر تو هست را بیش از این در انتظار نگذار ، بیا
تا سکوت تلخ و غمگین قلبم شکسته شود ….
در این گوشه از این دنیا ، یک دل تنها ، بی پناه ، سر به راه ، به انتظار
تو نشسته است و شبها به یادت به ستاره ها خیره می شود و تا سحرگاه در غم
دوری ات
چشمهای بهانه گیرش را آرام میکند …
در این گوشه از این خانه ، بی بهانه ، بهانه تو را می گیرد !
و ای کاش که تو در کنارم بودی و آرزوی این قلب بی طافتم را برآورده می
کردی!
به خدا دوستت دارم ، تنها تو را و قلب مهربانت را !
این قلب بی طاقت ، عاشق ، ولی تنهای مرا بیش از این در انتظار خودت نگذار !
اینک که تو معنای واقعی عشق را برایم معنا کردی ، و درد عشق را در قلبم
گذاشتی
و بعد از آن دردی بالاتر از عشق که همان درد دوری و انتظار است را در قلبم
جا دادی
دوایی را برای این دردها به این قلب عاشقم برسان!
دوای دردم تویی ، محبت و عشق تو و حضورت در کنارم است ..
دوای دردم همان چشمهای زیبای توست که لحظه ای ، تنها لحظه ای به آن خیره
شوم !
قلبی در این گوشه از این دنیا ، بی پناه ، در این خانه ، بی بهانه ، چشم
انتظار توست ! بیش این آن را در انتظار خودت نگذار ! به خدا بدجور دلش
هوایت را کرده است !
به انتظار تو ، این لحظات سرد دور از تو بودن را می گذرانم تا همان روز
رویایی فرا رسد! همان روزی که تو را در آغوشم می فشارم و آرام آرام می شوم !